سوختم و آب شدم به پات

امروز و فردا نداره

خوشت میاد ببینی،نه؟؟؟؟

کشتن تماشا نداره

قهر میکنی،ناز میکنی

ناز میکشم آشتی کنی

قصه که نیست،حقیقته

دروغ و دعوا نداره

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشقو طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره...

 

نوشته شده در 8 شهريور 1389برچسب:,ساعت 23:13 توسط Fah| |

نوشته شده در 8 شهريور 1389برچسب:,ساعت 22:49 توسط Fah| |

من  از  زمانه که دسـت تـو   داد  تقدیرم

هـنوز هم که هـنوز اسـت سخت دلگیرم

 

تو رفته ای و من در هجوم  خاطره ها

چو قـاب عـکس قدیمی  اســیر   تصویرم

چه ســاده ام که پـس از رفــتن تو هر بار

نشــانت  از  ته  فنــجان  قــهوه   میگیرم

 

چـقــدر ســرزنش خــلق وطعنه ی مردم؟

به غیـر دل به تو بسـتن تقصیرم چه بود؟

 

نوشته شده در 8 شهريور 1389برچسب:,ساعت 21:53 توسط Fah| |

نوشته شده در 8 شهريور 1389برچسب:,ساعت 15:22 توسط Fah| |

 

یادته کنار دریا          روی ماسه های ساحل

گفتی که هرگز تو از من          نمیشی یه لحضه غافل

دوتا قلب عاشقونه          روی ماسه ها کشیدی

گفتی تار موی من رو          به همه دنیا نمیدی

مگه تو نگفته بودی          واسه تو رفیق راهم

ما چه نقشه ها کشیدیم          واسه فرداهای با هم

تو میگفتی که بمونیم          پاک و بی ریا و ساده

دستای همو بگیریم توی پیچ و خم جاده       

قلبها رو از هم جدا کرد          دل سنگ آبیه آب

توی چشم به هم زدن برد          آب دریا خاطراتو

حالا یک دل واسه من موند         که اونم مونده تو ماتم

بمیرم اون دم آخر          چی به روز عشقم اومد...


 

نوشته شده در 8 شهريور 1389برچسب:,ساعت 2:24 توسط Fah| |

 

رفتیو تو قلبم موندگاری

برام سخته خواب و تو بیخیالی

تنها یه عکس موند ازت یادگاری

بگو چه جوری پر کنم جای خالیت

رفتیو بی تو ندارم رفیق و یاری

خزون زندگیم نداره بهاری

رفتیو بودم برات مثله یه بازی

دنیا بی تو نداره برام مفهوم خاصی...

 

نوشته شده در 7 شهريور 1389برچسب:,ساعت 11:46 توسط Fah| |

 

من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست

 

مانند من آسیمه سر و دربدری نیست

 

بسیار برای تو نوشتم غم خود را

 

بسیار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست

 

یک عمر قفس بست مسیر نفسم را

 

حالا که دری هست  مرا بال و پری نیست

 

حالا که مقدر شده  آرام بگیرم

 

سیلاب مرا برده و از من اثری نیست

 

بگذار که درها همگی بسته بمانند

 

وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست

 

بگذار تبر بر کمر شاخه بکوبد

 

وقتی که بهار آمد و او را ثمری نیست

 

تلخ است مرا بودن و تلخ است مرا عمر

 

در شهر به جز مرگ متاع دگری نیست....

 

 

نوشته شده در 6 شهريور 1389برچسب:,ساعت 11:45 توسط Fah| |

صفحه قبل 1 ... 35 36 37 38 39 ... 46 صفحه بعد

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com